انتخاب زبان:

« وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِ‌سَالَتَهُ..»

برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن / که نگین پادشاهی دهد از کرم،گدا را

« وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِ‌سَالَتَهُ..»

برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن / که نگین پادشاهی دهد از کرم،گدا را

۴۶ مطلب توسط «tanha» ثبت شده است

وقتى خداوند حضرت موسى را مأمور مبارزه با فرعون کرد، آن حضرت از خداوند خواست که برادرش هارون را مشاور، پشتیبان و شریک در امر هدایت مردم قرار دهد. خداوند نیز درخواست حضرت موسى را پذیرفت.

پیامبر اکرم نیز بارها به حضرت على فرمود:

اَ نۡتَ مِنّى /  تو براى من

بِمَنِۡزلَِة هارونَ مِنۡ موس  / به منزلهٔ هارون براى موسى هستى؛

اِلّا اَنَّه و لانَِبىَّ بَعۡدى / جز این که بعد از من پیامبرى نیست.

پیامبراکرم به طور مکرر، از جمله در روزهاى آخر عمر خود، می فرمود:

اِنّى تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیۡنِ  / من در میان شما دو چیز گرا نبها میگذارم:

کِتابَ اللِّّٰه وَ عِتۡرَتى اَهۡلَ بَیۡتى / کتاب خدا و عترتم اهل بیتم را.

ما انۡ تَمَسَّکۡتُمۡ بهِما/  تا وقتى که به این دو تمسک جویید

لَنۡ تَضِلّوا اَبَدً ا / هرگز گمراه نمى شوید

وَ انَّهُما لَنۡ یَفۡتَِرقا/  و این دو هیچ گاه از هم جدا نمى شوند

. حَتّىٰ یَِردا عَلَىَّ الۡحَوۡ ض/  تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند...

وقتى آیهٔ ۵۹ سورهٔ نساء نازل شد، جابربن عبداللّه انصارى به پیامبر گفت  یا رسول اللّه، ما خدا و رسول او را شناخته ایم. لازم است اولوا الامر را هم بشناسیم؟

رسول خدا فرمود:

« اى جابر، آنان جانشینان من و امامان بعد از من اند. نخستینِ آنان على بن ابى طالب است و سپس به ترتیب:  حسن بن على، حسین بن على، على بن الحسین، محمدبن على  که در تورات به باقرمعروف است  و تو در هنگام پیرى او را خواهى دید و  ر وقت او را دیدى، سلام مرا به او برسان.

پس از محمدبن على نیز به ترتیب، جعفر بن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى، محمدبن على، على بن محمد، حسن بن على و پس از ایشان فرزندش مى باشد که هم نام و هم کنیهٔ من است. اوست که از نظر

مردم پنهان مى شود و غیبت او طولانى مى گردد تا آن جا که فقط افرادى که ایمان راسخ دارند، بر عقیدهٔ به او باقى مى مانند. »

اُمّ سَلَمه، همسر رسول خدا، مى گوید: روزى ایشان در خانه استراحت مى کرد که دختر بزرگوارش فاطمهٔ زهرا وارد شد. پیامبر ایشان را به کنار خوددعوت کرد. حضرت فاطمه نزد پیامبر رفت و در کنار ایشان نشست.  پس از وى به ترتیب، حضرت على، امام حسن و امام حسین آمدند. رسول خدا آنان را نیز در کنار خود جاى داد. آن گاه براى آنان دعا کرد و فرمود:

« خدایا! اینان اهل بیت من اند؛ آنان را از هر پلیدى و ناپاکى حفظ کن ! »

در همین زمان فرشتهٔ وحى آمد و آیهٔ تطهیر را قرائت کرد.

ام سلمه می گوید: من هم پیش رفتم که در کنار آن ها قرار بگیرم تا از این افتخار بزرگ سهمی

داشته و جزء اهل بیت باشم اما رسول خدا فرمود:

« ای ام سلمه، نه، تو همسر من هستی و عاقبت نیکویی داری اما اینان اهل بیت من اند ... »

برای این که مردم از این موضوع مطلع شوند، پیامبر مدت ها هر روز صبح، هنگام رفتن به مسجد از درخانهٔ فاطمه می گذشت و اهل خانه را « اهل بیت» صدا می زد و آیهٔ تطهیر را می خواند.

در یکى از روزها، نزدیک ظهر، فرشتهٔ وحى آمد و از جانب خداوند آیه ای آورد که در آن ویژگی های ولیّ و سرپرست مسلمانان مشخص شده بود.  در این آیه، ابتدا خداوند و سپس پیامبر و پس از ایشان کسی به عنوان ولیّ معرفی شده بود که به خدا ایمان دارد، نماز را برپا می دارد و درحال رکوع صدقه می دهد.

هنگامی که رسول خدا دریافت که چنین واقعه ای رخ داده است و کسی در رکوع صدقه داده و خداوند قصد معرفی او را دارد، با شتاب و در حالی که آیه را می خواند و مردم را از آن آگاه می کرد، به مسجد آمد و پرسید:

آیا کسى در حال رکوع صدقه داده است؟

فقیرى که انگشترى در دست داشت، به حضرت على که در حال نماز بود، اشاره کرد وگفت:

آرى، این مرد در حال رکوع، انگشترى خود را به من بخشید.

صداى تکبیر یاران بلند شد و رسول خدا ستایش و سپاس خداوند را به جا آورد.

نزول این آیه در هنگام انجام واقعه اى که مردم ناظر آن بودند و اعلام این حقیقت از جانب رسول خدا که مصداق آیه امام على است، براى آن بود که مردم به چشم خود ببینند و از زبان پیامبر بشنوند و امکان کتمان و مخفى کردن آن از بین برود.

حدود سه سال از بعثت گذشته بود که این فرمان از جانب خداوند برای پیامبر آمد:

« برای انجام این دستور، خویشان نزدیک خود را انذار کن... »

رسول خدا چهل نفر از بزرگان بنی هاشم را دعوت کرد و دربارهٔ اسلام با آنان سخن گفت و در پایان به آنان فرمود:

کدام یک از شما مرا در این راه کمک مى دهد تا برادر من، وصّى من و خلیفهٔ من در میان شما باشد؟

همهٔ مهمانان سکوت کردند.  در میان سکوت آنان که به پیروزى و گسترش دین پیامبر امیدى نداشتند، على بن ابى طالب که در آن زمان نوجوانى بیش نبود، برخاست و گفت:

« من یار و یاور تو خواهم بود، اى رسول خدا! »

درخواست پیامبر سه بار مطرح شد و هر بار همه سکوت کردند و تنها على قاطعانه اعلام آمادگى و وفادارى کرد. پس از آن، پیامبر دست ایشان را در دست گرفت، بیعت ایشان را پذیرفت و به مهمانان فرمود:

« همانا این، برادر من، وصى من و جانشین من در میان شما خواهد بود. »

علی (ع)

در سال دهم هجرى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله از مدینه حرکت و بمنظور اداى مناسک حج عازم مکه گردید،

تعداد مسلمین را که در این سفر همراه پیغمبر بودند مختلف نوشته‏اند ولى مسلما عده زیادى بالغ بر چند هزار نفر در رکاب پیغمبر بوده و در انجام مراسم این حج که به حجة الوداع مشهور است شرکت داشتند.

نبى اکرم صلى الله علیه و آله پس از انجام مراسم حج و مراجعت از مکه بسوى مدینه روز هجدهم ذیحجه در سرزمینى بنام غدیر خم توقف فرمودند

علی (ع)

امام على(ع) در روز جمعه 13 رجب سال سى‌‏ام عام الفیل در خانه‌ی خدا متولد شدند.
پدر آن حضرت ابوطالب فرزند عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف (عموی پیامبر(ص)) و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود. بنابراین امام على(ع) از هر دو طرف هاشمى نسب است.


مادر این حضرت، خداپرست بوده و با دین حنیف ابراهیم زندگى می‌کرد و پیوسته به درگاه خدا مناجات کرده و تقاضا می‌نمود که وضع این حمل را بر او آسان گرداند.
فاطمه بنت اسد، مادر امیر المؤمنین(ع)، در حالی که هنگام تولد فرزندش فرا رسیده بود به زیارت خانه‌ی خدا رفت و گفت:


به این سؤال دو پاسخ می توان داد:

پاسخ اول:

در ابتدا باید دید هدف حضرت زهرا (سلام الله علیها) از مطالبه فدک چه بوده است ،تا بتوانیم بگوییم که چرا علی (علیه السلام) این هدف را در زمان خلافت خود زنده نکرد.

همان طور که در تاریخ مسلم می باشد زندگی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) سرشار از ساده زیستی و بی اعتنائی به دنیا بوده است، به طوری که زندگی ایشان قبل از هبه ـ بخشش ـ فدک از طرف پیامبر اکرم( صلی الله علیه وآله و سلّم )و بعد از آن کمترین تفاوتی نکرد . ایشان با اموال فدک نه کاخی برای خود ساختند و نه اشیائی فاخر و قیمتی برای خود اندوختند و نه پولی برای آینده پس انداز نمودند، چنان که دیگران چنین کرده اند.

و همچنین فاطمه (سلام الله علیها) غلات فدک را در راه خدا بین فقرا و مساکین به مصرف می رساند، بنابراین مسلما مطالبه فدک ،غرضی دنیوی نمی توانست داشته باشد و مسأله فدک یک مسأله شخصی نبود، بلکه هدف فاطمه (سلام الله علیها) از مطالبه فدک، دفاع از امامت و خلافت و احقاق حق امیر المؤمنین (علیه السلام) بود .کما اینکه امتناع خلفا از دادن فدک به حضرت فاطمه (سلام الله علیها) تنها غصب و مصادره یک سرزمین به نام فدک نبوده ،بلکه هدف اصلی ،غصب خلافت علی (علیه السلام) بوده است ، چون وجود فدک در دست خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) یک امتیاز بزرگ برای آنها محسوب می شد واین مساله دلیل بر مقام آنها در پیشگاه خداوند و منزلت ایشان نزد پیامبر صلی الله علیه و اله به شمار می آمد، بخصوص اینکه منابع خود اهل سنت مانند« درالمنثور و تفسیر ابن کثیر ذیل آیۀ:"وآت ذا القربی حقه" روایت نقل می کنند که: وقتی این آیه نازل شد ، پیامبر اکرم فاطمه را خواند و فدک را به ایشان بخشید». و این روایت را« ذخیرة الحفاظ:ج 4،ص1987 و مجمع الزوائد:ج7،ص139 و مسند ابی یعلی:ج2،ص536 نیز آورده اند».

پس روشن است که وجود فدک در دست خاندان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) با این سابقۀ تاریخی سبب می شد که مردم، سایر آثار پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) مخصوصا مساله خلافت و جانشینی آن حضرت را نیز در این خاندان جستجو کنند، و این مطلبی بود که دستگاه خلافت آن را تحمل نمی کرد، و از سوی دیگر این مساله از نظر اقتصادی نیز مهم بود و بر جنبه سیاسی آن هم تاثیر می گذاشت، زیرا اگر علی (علیه السلام) و خاندان ایشان در مضیقۀ اقتصادی قرار می گرفتند توان سیاسی آنها به همان نسبت تحلیل می رفت، و به عبارت دیگر وجود فدک در دست آنان امکاناتی در اختیارشان قرار می داد که می توانست پشتوانه مساله امامت باشد، همانگونه که اموال حضرت خدیجه(سلام الله علیها)پشتوانه ای برای پیشرفت اسلام در آغاز نبوت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله وسلّم) بود.

بنابراین در این ماجرا حضرت زهرا (سلام الله علیها) اگر چه به ظاهر مطالبه فدک می کردند، اما در واقع به دنبال بازگرداندن خلافت به جانشین واقعی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) بودند، کما اینکه حضرت امیر (علیه السلام) در نامه ای به سهل بن حنیف می نویسند:

«آری از تمام آن چه آسمان بر آن سایه افکنده بود تنها فدک در دست ما بود. پس عده ای به همان نیز حرص ورزیدند وعده ای سخاوتمندانه از آن گذشتند ، البته خداوند بهترین حکم کننده است. من با فدک و غیر آن چه کار دارم که جایگاه فردای هر کس قبر است. (شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید: ج 16، ص 208 (چاپ 1962، دار احیاء الکتب العربیه).

پس با این احوال آنها از پس دادن فدک امتناع ورزیدند تا در نتیجه خلافت را مسترد نکنند و آن را در قبضه خود بگیرند، چون اگر حاضر می شدند که فدک را به عنوان میراث پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلّم) و یا بخشش و هدیه آن حضرت، در اختیار فاطمه (سلام الله علیها) قرار دهند، راهی باز می شد که آن حضرت مساله خلافت را نیز از آنها مطالبه کند، کما اینکه ابن ابی الحدید معتزلی می گوید:

«از علی بن فارقی، مدرس و استاد مدرسه غربیه در شهر بغداد پرسیدم آیا فاطمه ((سلام الله علیها)) در ادعای خویش در ماجرای فدک صادق بود؟ پاسخ داد: آری. گفتم: پس چگونه است که ابوبکر فدک را پس نداد، در حالی که می دانست او راستگو می باشد؟ استاد لبخندی زد و سخن لطیفی بیان کرد. او گفت: اگر آن روز ابوبکر به محض ادعای فاطمه (سلام الله علیها) فدک را مسترد می ساخت، فاطمه فردا می آمد و خلافت همسرش را مطرح می کرد و ابوبکر را از مقامش دور می کرد و ابوبکر نیز در عدم قبول گفتار او عذر و بهانه ای نداشت، زیرا خودش از قبل به صداقت آن بانو اعتراف کرده و بدون گواه و شاهد، ادعای وی را پذیرفته بود. بعد از این ابن ابی الحدید می گوید: این سخن، مطلبی صحیح می باشد. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید: ج 16، ص 284. چاپ 1962، دار احیای الکتب العربیه)

می بینید که به اعتراف خود اهل سنت هدف خلفا از ندادن فدک چه بوده است و فاطمه (سلام الله علیها) هم می دانستند که اگر فدک را بدهند، باید از خلافت علی (علیه السلام) هم بگذرند، لذا به دنبال این هدف اصرار بر بازگرداندن فدک داشتند.

اما صد افسوس که این هدف ارزشمند و سرنوشت ساز برای جامعه اسلامی محقق نشد.

خلاصه کلام اینکه: اصل فدک در این میان موضوعیت نداشت و غرض چیز دیگری بود و آن احقاق حق علی (علیه السلام) یعنی جانشینی الهی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) و سلم بود که متأسفانه محقق نشد.

پس حال که خلافت غصب و اسلام به انحراف کشیده شده و جانشین پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) 25 سال خانه نشین گردیده است ، دیگر انگیزه ای برای برگرداندن فدک باقی نمی ماند و اصلا چه چیز باید برگردانده می شد؟ بیست و پنج سال خانه نشینی علی (علیه السلام) ؟ یا رنجیده شدن پاره تن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) ؟یا انحراف در دین؟لذا امیر المؤمنین (علیه السلام) چه چیز را باید بر می گرداندند ؟ آیا فدک را که واسطه ای بود برای بدست آوردن خلافت علی (علیه السلام)؟

آن چیزی که نباید از دست می رفت از دست رفت و آن کاری که نباید در اسلام می شد، شد . هدف غاصبین به ثمر نشست و زحمات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) بی اجر گردید؛ بدعتها ، انحرافات ،ظلم و بی عدالتیها و زمینه سازی برای حکومت ظالمین جایگزین عدل گستری و مهرورزی در حکومت نورانی امیرالمومنین (علیه السلام) گردید و البته غاصبین به جزای عمل خود خواهند رسید.

کما اینکه امام صادق (علیه السلام) در جواب ابی بصیر که پرسید: «چرا امیر المؤمنین (علیه السلام) هنگامی که حکومت بر مردم را در دست داشت، فدک را باز پس نگرفت ؟

فرمودند: « لان الظالم والمظلوم کانا قدما علی الله عز وجل واثاب الله المظلوم وعاقب الظالم، فکره ان یسترجع شیئا قد عاقب الله علیه غاصبه واثاب علیه المغصوب».

زیرا ظالم و مظلوم هر دو در پیشگاه خداوند عز وجل قرار گرفتند و خداوند به مظلوم پاداش داد و ظالم را عقاب نمود. او خوش نداشت چیزی را باز ستاند که خداوند غاصبش را به سبب آن کیفر کرد و آن را که حقش غصب شده جزا داد. (علل الشرایع ج 1، ص 155. چاپ 1385 نشر مکتبه الحیدریه، نجف)

بنابراین باید گفت:

هدف امیرالمؤمنین (علیه السلام) از بازگرداندن فدک، تنها برگرداندن یک سرزمین نبود که آن را باز ستاند بلکه چیزی بود که 25 سال پیش غصب شد و دیگر قابل بازگرداندن نبود و آن جانشینی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) بود.

پاسخ دوم:

از سوی دیگر امیر المؤالمنین (علیه السلام) اگر هم می خواستند که فدک را بازگردانند ، باید با استفاده از منصب خلافت این کار را می کردند ، از طرفی می بینیم که وقتی علی (علیه السلام) می خواستند بعضی از سنتهای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلّم) را که در دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان تغییر کرده بود بازگردانند مردم فریاد برآوردند: «یا اهل الاسلام غیرت سنة عمر» ای اهل اسلام کمک کنید که سنت عمر تغییر کرد. (الکافی: ج8 ص63 الناشر:دار الکتب الاسلامیه) وهمچنین ابن ابی الحدید نقل میکند: هنگامی که امیر المومنین (علیه السلام) میخواست مردم را از خواندن نماز تراویح ( نوافل خاصی به جماعت در ماه مبارک رمضان ) منع کنند بعضی از مردم فریاد «وا عمراه» سر دادند (شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید: ج12 ص283).

حال شما قضاوت کنید، اگر امیر المؤمنین (علیه السلام) با جو موجود بر جامعه اسلامی آن روز ، می خواستند فدک را به نفع فرزندان حضرت زهرا (سلام الله علیها) برگردانند ، چه اتفاقی می افتاد وچه مصالح عظیمی فوت می شد و چه حوادثی در اسلام رخ می داد ؟!

نتیجه نهایی بحث اینکه:

با توجه به این دو مطلب، امیر المؤمنین (علیه السلام) چاره ای نداشتند جز اینکه از پس گرفتن فدک صرف نظر نمایند.

  • کارشناس : حجت الاسلام محمد حسین زاده

در سده‌ی دوازدهم و سیزدهم هجری، یکی از مشاهیر اهل سنت هند، عبدالعزیز بن ولی الله دهلوی (25 ماه رمضان 1195- 7 شوال 1239)، کتابی به نام «تحفه ­ی اثناعشریه» نگاشت که در ضمن دوازده باب به ردّ و انکار عقاید شیعه پرداخت، از جمله باب پنجم تا هشتم که به ترتیب در باب الهیات، نبوت، امامت و معاد سخن می‌گوید. دانشوران شیعی، از همان زمان، به پاسخ‌گویی مطالب این کتاب پرداختند. بعضی تمام کتاب را هدف قرار داده، و برخی دیگر، پاره‌ای از ابواب را پاسخ گفتند.

شمار این کتاب‌ها بیش از 25 عنوان است که محقق طباطبایی در مقاله‌ی «موقف الشیعه من هجمات الخصوم» فهرستی از آنها را بر می‌شمارد.[1]

در میان این کتاب‌ها، چند کتاب از علامه سید محمد قلی کنتوری[2] (5 ذیقعده 1188- 4 محرم 1360) جلب نظر می‌کند

ـ کتاب « السیف الناصری » در جواب باب اول تحفه ی اثناعشریه .

ـ کتاب « تقلیب المکائد » در جواب باب دوم تحفه ی اثناعشریه.

ـ کتاب « برهان السعاده » در جواب باب هفتم تحفه ی اثناعشریه.

ـ کتاب « تشیید المطاعن » در جواب باب دهم تحفه ی اثناعشریه.[3]

ـ کتاب « مصارع الافهام» در جواب باب یازدهم تحفه ی اثناعشریه.

از علامه سید محمد قلی، فرزندان دانشوری بر جای مانده است از جمله :

سید اعجاز حسین (21 رجب 1240- 17 شوال 1286).[4] سید سراج حسین (متوفی 1282). میر حامد حسین (1246- 18 صفر 1306).

ما در این گفتار، به شناساندن مختصر ایشان و کتاب گران­سنگش «عبقات الانوار» می‌پردازیم.[5]

آشنایی با عبقات الانوار

عبقات الانوار، یکی از آثاری است که در پاسخ باب هفتم تحفه ­ی اثنا عشریه، تألیف شد. اهمیت این کتاب جاودانه آن‌چنان بود که نام و یاد مؤلف آن را برای همیشه در طول تاریخ و در دل‌های حق‌طلبان جاودانه ساخت؛ به گونه‌ای که با وجود دیگر تألیفات میرحامد حسین از یک‌سو، و دیگر کتاب‌هایی که در پاسخ باب هفتم تحفه­ ی اثناعشریه نوشته شده؛ تنها نام میرحامد حسین ـ آن هم با یادگار ماندگارش عبقات الانوار ـ پیوند استوار یافت و بر جای ماند.

باب هفتم از کتاب تحفه­ ی اثنا عشریه به دو بخش اصلی تقسیم شده که هریک از آن دو بخش ، به بخشهای فرعی کوچکتر تقسیم شده اند. علامه میرحامد حسین در پاسخ به هر یک از آن‌ بخش‌های فرعی، یک مجلّد مستقل نگاشت. تفصیل این مجلّدات به شرح زیر است:

مجلد اول: حدیث غدیر « من کنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه».

مجلد دوم: حدیث منزلت « أنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إلَّا أنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی‏».

مجلد سوم: حدیث ولایت « إنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أنَا مِنْه‏ و هو مولى کلّ مؤمن بعدی».

مجلد چهارم: حدیث طیر « اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأحَبِّ خَلْقِکَ إلَیْکَ یَأْکُلْ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیِر».

مجلد پنجم: حدیث مدینة العلم « أنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا».

مجلد ششم: حدیث تشبیه «مَنْ أرَادَ أنْ یَنْظُرَ إلَى آدَمَ فِی عِلْمِهِ وَ... فَلْیَنْظُرْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ».

مجلد هفتم: حدیث مناصبه « مَنْ نَاصَبَ عَلِیّاً الخِلافة فَهُوَ کَافِر».

مجلد هشتم: حدیث نور « کنت أنا و علىّ نوراً بین یدى اللهَ عزّ و جل‏...».

مجلد نهم: حدیث رایت « لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً رَجُلًا یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَه‏».

مجلد دهم: حدیث مع الحق « علىّ مع الحقّ و الحقّ مع على‏».

مجلد یازدهم: حدیث خاصف النعل « انّ منکم من یقاتل على تأویل القرآن کما قاتلت على تنزیله... و لکن خاصف النعل».[6]

مجلد دوازدهم: حدیث ثقلین «إنّی تارکٌ فیکم الثِقلین... کتاب الله و عترتی...».

مجلّد آیات ، شامل شش آیه ­ی:

1ـ (( إنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا...)) ( مائده/ 55 )

2ـ (( إنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْت‏...)) ( احزاب/ 33 )

3ـ (( قُلْ لا أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏)) (شوری/ 23 )

4ـ (( فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ... فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا...)) ( آل‌عمران/ 61 )

5ـ (( إنَّما أنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد)) ( رعد/ 7 )

6ـ (( وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أولئِکَ الْمُقَرَّبُون‏)) ( واقعه/10-11)

ویژگی‌های نگارشی کتاب «عبقات الانوار»

1ـ مهم‌ترین ویژگی کتاب، پای‌بندی به اصول و آداب مناظره و قوانین پژوهش مانند: حلم، متانت، امانت در نقل، استناد به مطالب مورد قبول مخالف، فراگیری همه جوانب به طور کامل، نشان دادن تحریفات و تصرّفات، نشان دادن تناقض‌های سخنان دهلوی، رجوع به شأن صدور احادیث، بررسی متون احادیث و... است.

2ـ ساختار ساده اما دقیق در بیان محتوا:

مطالب کتاب در دو بخش اصلی تقسیم شده که به شرح زیر می باشد:

الف ) بخش سند ، شامل:

ـ استقصای راویان حدیث ، به ترتیب: صحابه، تابعین، عالِمان تا اواخر قرن سیزدهم.

ـ توثیق افراد یاد شده، بر اساس منابع رجال و تراجم اهل تسنّن. مؤلف در این مرحله گاهی به مباحثی که در تضعیف آن شخصیت‌ها بیان شده، پاسخ می‌گوید، که برای این کار از دانش‌های: رجال، تراجم، کتاب‌شناسی و تاریخ بهره می‌گیرد.

ب ) بخش دلالت، شامل:

ـ اثبات دلالت حدیث بر امامت اهل‌بیت (علیهم السلام)

ـ پاسخ‌گویی به سخنان و شبهات دهلوی در مورد دلالت حدیث.

ـ پاسخ به تعارض احادیث دیگر با حدیث مورد نظر.

3ـ احاطه‌ی مؤلف بر منابع مختلف و گسترده­ ی علمی در عرصه ­ی امامت

عبقات الانوار، یکی از آثاری است که در پاسخ باب هفتم تحفه ­ی اثنا عشریه، تألیف شد. اهمیت این کتاب جاودانه آن‌چنان بود که نام و یاد مؤلف آن را برای همیشه در طول تاریخ و در دل‌های حق‌طلبان جاودانه ساخت؛ به گونه‌ای که با وجود دیگر تألیفات میرحامد حسین از یک‌سو، و دیگر کتاب‌هایی که در پاسخ باب هفتم تحفه­ ی اثناعشریه نوشته شده؛ تنها نام میرحامد حسین ـ آن هم با یادگار ماندگارش عبقات الانوار ـ پیوند استوار یافت و بر جای ماند.

باب هفتم از کتاب تحفه­ ی اثنا عشریه به دو بخش اصلی تقسیم شده که هریک از آن دو بخش ، به بخشهای فرعی کوچکتر تقسیم شده اند. علامه میرحامد حسین در پاسخ به هر یک از آن‌ بخش‌های فرعی، یک مجلّد مستقل نگاشت. تفصیل این مجلّدات به شرح زیر است:

مجلد اول: حدیث غدیر « من کنتُ مولاه فهذا علیٌّ مولاه».

مجلد دوم: حدیث منزلت « أنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إلَّا أنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی‏».

مجلد سوم: حدیث ولایت « إنَّ عَلِیّاً مِنِّی وَ أنَا مِنْه‏ و هو مولى کلّ مؤمن بعدی».

مجلد چهارم: حدیث طیر « اللَّهُمَّ ائْتِنِی بِأحَبِّ خَلْقِکَ إلَیْکَ یَأْکُلْ مَعِی مِنْ هَذَا الطَّیِر».

مجلد پنجم: حدیث مدینة العلم « أنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا».

مجلد ششم: حدیث تشبیه «مَنْ أرَادَ أنْ یَنْظُرَ إلَى آدَمَ فِی عِلْمِهِ وَ... فَلْیَنْظُرْ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ».

مجلد هفتم: حدیث مناصبه « مَنْ نَاصَبَ عَلِیّاً الخِلافة فَهُوَ کَافِر».

مجلد هشتم: حدیث نور « کنت أنا و علىّ نوراً بین یدى اللهَ عزّ و جل‏...».

مجلد نهم: حدیث رایت « لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَداً رَجُلًا یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَه‏».

مجلد دهم: حدیث مع الحق « علىّ مع الحقّ و الحقّ مع على‏».

مجلد یازدهم: حدیث خاصف النعل « انّ منکم من یقاتل على تأویل القرآن کما قاتلت على تنزیله... و لکن خاصف النعل».[6]

مجلد دوازدهم: حدیث ثقلین «إنّی تارکٌ فیکم الثِقلین... کتاب الله و عترتی...».

مجلّد آیات ، شامل شش آیه ­ی:

1ـ (( إنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا...)) ( مائده/ 55 )

2ـ (( إنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَیْت‏...)) ( احزاب/ 33 )

3ـ (( قُلْ لا أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى‏)) (شوری/ 23 )

4ـ (( فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ... فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا...)) ( آل‌عمران/ 61 )

5ـ (( إنَّما أنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هاد)) ( رعد/ 7 )

6ـ (( وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أولئِکَ الْمُقَرَّبُون‏)) ( واقعه/10-11)

ویژگی‌های نگارشی کتاب «عبقات الانوار»

1ـ مهم‌ترین ویژگی کتاب، پای‌بندی به اصول و آداب مناظره و قوانین پژوهش مانند: حلم، متانت، امانت در نقل، استناد به مطالب مورد قبول مخالف، فراگیری همه جوانب به طور کامل، نشان دادن تحریفات و تصرّفات، نشان دادن تناقض‌های سخنان دهلوی، رجوع به شأن صدور احادیث، بررسی متون احادیث و... است.

2ـ ساختار ساده اما دقیق در بیان محتوا:

مطالب کتاب در دو بخش اصلی تقسیم شده که به شرح زیر می باشد:

الف ) بخش سند ، شامل:

ـ استقصای راویان حدیث ، به ترتیب: صحابه، تابعین، عالِمان تا اواخر قرن سیزدهم.

ـ توثیق افراد یاد شده، بر اساس منابع رجال و تراجم اهل تسنّن. مؤلف در این مرحله گاهی به مباحثی که در تضعیف آن شخصیت‌ها بیان شده، پاسخ می‌گوید، که برای این کار از دانش‌های: رجال، تراجم، کتاب‌شناسی و تاریخ بهره می‌گیرد.

ب ) بخش دلالت، شامل:

ـ اثبات دلالت حدیث بر امامت اهل‌بیت (علیهم السلام)

ـ پاسخ‌گویی به سخنان و شبهات دهلوی در مورد دلالت حدیث.

ـ پاسخ به تعارض احادیث دیگر با حدیث مورد نظر.

3ـ احاطه‌ی مؤلف بر منابع مختلف و گسترده­ ی علمی در عرصه ­ی امامت

علی (ع)

علی (علیه السلام) مردم را در رحبة جمع نمود سپس فرمود:

خدا را به گواهی می‌طلبم و از هر مسلمانی که در روز غدیر خم بوده می‌خواهم که برخیزد و آنچه را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیده، بازگوید.

سی نفر برخاستند و ابونعیم نوشته؛ مردم زیادی برخاستند وشهادت دادند که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آن روز دست علی را گرفت و به مردم گفت:

آیا می‌دانید که من نسبت به مؤمنان از خودشان اولی هستم؟ گفتند بلی ای رسول خدا. آن حضرت فرمود: هرکس که من مولای اویم پس علی نیز مولای اوست.

ابوطفیل می‌گوید من از رحبة خارج شدم در حالی که در قلبم چیزی بود (برای من سؤالی مطرح بود) لذا زید بن أرقم را ملاقات کردم و به او گفتم من  از علی‌(علیه السلام) شنیدم که چنین و چنان می‌گفت.

زید گفت: انکار نکن. من هم از پیامبر (صلی الله علیه و آله) این مطلب را شنیدم.

 

منبع: کتاب مسند احمد ابن حنبل جلد 4 ص 370 شماره‌ی 19321

علی (ع)



غدیر خم در مسند أحمد بن حنبل، کوششی است در جهت ارائه‌ی راهکاری برای تفاهم  و همدلی و هم‌اندیشی در میان مسلمانان  بر مبنای واقعه‌ی تاریخی غدیر.

به این منظور احادیث یکی از شاخص‌ترین و معتبرترین کتب در نزد اهل سنت – کتاب مسند أحمد بن حنبل که حداقل در دوازده حدیث به واقعه‌ی غدیر خم اشاره نموده است - در مقابل دیدگان اهل بصیرت قرار می گیرد تا حقایق ذیل مشخص گردد:

1- نخست آنکه واقعه‌ی غدیرخم رویدادی تاریخی و غیر قابل انکار است.

2- أسناد واقعه‌ی غدیر خم  مربوط به قرون اخیر و یا ساخته‌ی شیعه نیست بلکه حتی ریشه در قدیمیترین کتب اهل سنت داشته و اصالت آن جای انکار ندارد.

3- از سوی دیگر این نوشتار زمینه‌ای برای قضاوت در مورد این رویداد تاریخی را فراهم می سازد تا خواننده با دقت در جزئیات آن، به مقصد و مقصود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در معرفی علی بن ابیطاب (علیه السلام) به عنوان مولای مؤمنان، آگاه گردد.

4- علاوه بر آن بخشی از روایات ارائه شده، دلیلی آشکار و غیر قابل انکار است بر استدلال و حتی مناشده‌ی (سوگند دادن و به گواهی طلبیدن) أمیرالمؤمنین علی علیه‌السلام به واقعه‌ی غدیرخم برای اثبات امامت و ولایت خود.

بقیه متن در ادامه مطلب..

عید سعید غدیر خم,عید غدیر,داستان غدیر خم


واقعه غدیر حادثه ای تاریخی نیست که در کنار دیگر وقایع بدان نگریسته شود. غدیر تنها نام یک سرزمین نیست. یک تفکر است، نشانه و رمزی است که از تداوم خط نبوّت حکایت می کند. غدیر نقطه تلاقی کاروان رسالت با طلایه داران امامت است...


آری غدیر یک سرزمین نیست، چشمه ای است که تا پایان هستی می جوشد، کوثری است که فنا برنمی دارد، افقی است بی کرانه و خورشیدی است عالمتاب.
و غدیر، روز حماسه جاوید، روز ولایت، روز امامت، روز وصایت، روز اخوت، روز رشادت و شجاعت و شهامت و حفاظت و رضایت و صراحت شناخته شد. روز نعمت، روز شکرگزاری، روز پیام رسانی، روز تبریک و تهنیت، روز سرور و شادی و هدیه فرستادن، روز عهد و پیمان و تجدید میثاق، روز تکمیل دین و بیان حق، روز راندن شیطان، روز معرفی راه و رهبر، روز آزمون، روز یأس دشمن و امیدواری دوست و خلاصه روز اسلام و قرآن و عترت، روزی که پیروان واقعی مکتب حیات بخش اسلام آن را گرامی می دارند و به همدیگر تبریک می گویند.
... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا ...امروز (روز غدیر خم) دین شما را به حد کمال رساندم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را بعنوان دین برای شما پسندیدم. سوره مائده آیه ۳.


● داستان غدیر خم


سال دهم هجرت بود و پیامبر از آخرین سفر حج خود باز می گشت، گروه انبوهی که تعدادشان را تا صد و بیست هزار رقم زده اند او را بدرقه می کردند تا این که به پهنه بی آبی به نام غدیر خم رسیدند.