انتخاب زبان:

« وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِ‌سَالَتَهُ..»

برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن / که نگین پادشاهی دهد از کرم،گدا را

« وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِ‌سَالَتَهُ..»

برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن / که نگین پادشاهی دهد از کرم،گدا را

۴۶ مطلب توسط «tanha» ثبت شده است

علقمه و اسود می‏گویند ما منزل در ابوایوب انصاری  وارد شدیم و از او پرسیدیم ای ابوایوب! خداوند پیغمبر خود را گرامی داشت و تو را بواسطه صحبت با رسول خدا (ص) فضیلت داد؛ حال برای ما بگو چگونه به حمایت از علی (ع) برخاسته و با اهل توحید (منظور اصحاب معاویه است که به ظاهر مسلمان بودند) جنگ کردی؟


ابوایوب گفت: بخدا سوگند روزی رسول خدا (ص) در همین اطاقی که ما و شما فعلاً در آن نشسته‏ ایم، نشسته بود در اطاق کسی جز رسول خدا (ص) و علی بن ابیطالب (ع) که در سمت راست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود و من که در سمت چپ حضرت بودم و انس بن مالک که خادم آن حضرت بود کسی نبود، که ناگهان در زدند حضرت فرمود در را باز کنید برای عمار، مرد پاک و پاکیزه؛ در را باز کردند و عمار داخل شد و سالم کرد، حضرت به او خوش آمد گفت.
سپس فرمود: ای عمار! بزودی بعد از من در امت من فتنه برپا می‏شود بطوریکه شمشیر به روی هم می‏کشند و بعضی از آنها همدیگر را می‏کشند، چون چنین دیدی بر تو باد به آن مردی که در سمت راست من نشسته و اشاره به حضرت امیرالمؤمنین (ع) کردند سپس فرمود:


اگر دیدی تمام مردم جهان در یک مسیر حرکت می‏کنند و علی بن ابیطالب (ع) به تنهایی در مسیر دیگری حرکت می‏کند تو در مسیر علی (ع) حرکت کن و مردم را رها کن، ای عمار! علی (علیه‏السلام) تو را در ضلالت و پستی وارد نمی‏کند، و از راه هدایت تو را در نمی‏کند ای عمار! متابعت از علی (ع) متابعت از من و متابعت از من متابعت از خداست.



روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به علی بن ابیطالب (علیه‏ السلام) فرمود: ای علی! به شیعیان و یارانت ده امتیاز را بشارت بده:

1- حلال زادگی.
 2- ایمان صحیح.
 3- دوستی خدا با آنها.
 4- گشادی قبر.
 5-روشنی پل صراط.
 6- نترسیدن از فقر و بی‏نیازی قلب.
 7- دشمنی خدا با دشمنانشان.
 8- ایمنی از خوره.
 9- آمرزش گناهان.
 10- همنشینی با من در بهشت

 

علی (علیه‏ السلام) می‏فرماید:

یک روز که به آب نیاز داشتم به قصد تطهیر به منزل آمدم هر چه حسن ، حسین و فضه را صدا کردم هیچ کس جوابم را نداد.

دریافتم که کسی در منزل نیست به ناگه صدایی از پشت سرم شنیدم که مرا به نام خواند: یا اباالحسن، عموزاده پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ،

من سر برگرداندم اما چیزی ندیدم، یک مرتبه متوجه سطلی از طلا که پر از آب زلال بود شدم که حوله ‏ای نیز بر آن آویخته بود، نخست حوله را برداشتم و بر دوش راستم گذاشتم آنگاه دستی بر آن رساندم که ناگهان آب در دستانم جاری شد و از آن وضوی کاملی ساختم، همین که نیاز به آبم برطرف شد، سطل نیز ناپدید شد و من نفهمیدیم چه کسی آن را پس گرفت، شگفتا که آب در نرمی مانند کرده و در طعم و شیرینی همچون عسل و در خوش بویی همانند مشک بود، در اینجا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تبسمی فرمود و آن حضرت را در آغوش کشید و میان دیدگانش را بوسید آنگاه فرمود: اباالحسن (علیه ‏السلام) مژده باد بر تو آن سطل و آب و حوله که دیدی همه از بهشت و فردوس برین بود. در شگفتم از مردمی که مرا به خاطر محبت و علاقه‏ای که به تو دارم سرزنش می‏کنند در حالی که خدای متعال و فرشتگان او بر فراز آسمان تو را دوست دارند.